Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-27@09:53:55 GMT

«دفینه آچیلان» به کتابفروشی‌ها آمد

تاریخ انتشار: ۶ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۰۹۷۳۹

«دفینه آچیلان» به کتابفروشی‌ها آمد

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «دفینه آچیلان» نوشته محبوبه جعفرقلی به تازگی توسط نشر صاد منتشر و روانه بازار نشر شده است. این رمان در ۱۲ فصل دارای زمینه خانوادگی و اجتماعی است.

«دفینه آچیلان» داستان مردی به نام سامان است که در زندگی روزمرگی خودش با همسری وسواسی، مادری آلزایمری و دختر نوجوانش طرف است. وی که به سبب آلزایمر مادرش، از گذشته و خانواده و دیار خود بی‌اطلاع است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

فردای فوت برادرش، با آمدن گروهی متوجه می‌شود انگار نسبتی بین خانواده او با اهالی روستای آچیلان وجود دارد برای اینکه بفهمد که واقعی است یا نه، با دختر کنجکاوش راهی می‌شود، اما در روستا متوجه نبش قبر برادرش و انتقال او به قبرستان روستا می‌شود.

این کتاب به همراه چهار اثر تازه در بخش روایت و داستان است که هر چهار کتاب، اثر داستان‌نویسان نوقلم سومین دوره مسابقه خودنویس هستند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

و آنجا که حسادت و عداوت، جنایت و خیانت نباشد.

نچ نچ خانم‌ها بلند شد.

بهشتی‌ها، یک صلوات بفرستند.

صدای صلوات خانم‌ها مثل قیمت النگوهایشان از پایین به بالا اوج گرفت. منیر سادات دختر بزرگ آسید مطلب که پای سماور قلمکار نشسته بود، استکان‌های کمر باریک را داخل جام، زیر شیر سماور شست. قوری آنتیک ناصری را با دستگیره پارچه‌ای برداشت و تند تند استکان‌ها را از چای سرگل پر کرد. یک سینی چای را برای مردانه فرستاد و سینی دیگر را به اعظم خواهر وسطی اش داد. اعظم چادر را دور کمرش بست و چای به مهمان‌ها تعارف کرد.

مامان بلقیس چادر سفید گل دارش را با انگشت اشاره به بینی اش نزدیک کرد و روگرفت. انگار تنها شقایش نعمان سفید در میان دشت بود.

سه اتاق تو در تو پر از جمعیت شده و جای سوزن انداختن نبود. بهار مجبور شد، کارتن بچه گربه‌ها را به انباری حیاط ببرد و خودش در کنار شهین و مهین، دخترعمه های هاجس پذیرایی کند. سامان برای مردها در حیاط فرش پهن کرده بود؛ اما شش ماه دوم سال، روضه مردانه، خانه آسید مطلب که همسایه روبرویی بود. برگزار می‌شد. وسط حیاط دو دیگ بزرگ روی گاز بود. سامان گاهی به آشپز سری می‌زد تا اگر کم و کسری بود، برطرف کند.

این کتاب با ۹۱ صفحه، شمارگان ۲۰۰ نسخه و قیمت ۹۱ هزار تومان عرضه شده است.

کد خبر 6058260 فاطمه میرزا جعفری

منبع: مهر

کلیدواژه: نشر صاد کتاب و کتابخوانی معرفی کتاب رمان ایرانی دفاع مقدس کتاب و کتابخوانی نوروز عید نوروز ترجمه فلسفه هندوستان فلسطین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انقلاب اسلامی ایران سال نو مسابقه کتابخوانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ادبیات داستانی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۰۹۷۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

به گزارش اعتماد، همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود.

کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست.

حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آن‌ها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • بودن یا نبودن کتابفروشان؛ مسئله ناشران چیست؟
  • عرضه «صفات الهی» در کتابفروشی‌ها
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: «پدرم خودش را نکشت ، می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید»
  • تعطیلی یک کتابفروشی و آغاز غرفه‌سازی ناشران در نمایشگاه کتاب
  • ۸ اردیبهشت، آخرین مهلت ثبت‌نام حضور در بخش مجازی نمایشگاه کتاب تهران